FanFiction kpop

FanFiction kpop
قالب وبلاگ
نويسندگان
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان infinite و آدرس yeayang.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





....
لوهان خندید و گفت:اون اوایل قبل از این که یه جی و کای و سوهو پیداشون بشه تو و هه می خیلی با هم جور بودین....یه کم از هه می برام میگی؟!
-    یه جور حرف میزنی انگار دوستش داری....
-    برام بگو....
دی او گذشته رو به یاد آورد و یه لبخند آرامش بخش زد و یاد گذشته افتاد........
*....هه می چشماشو بسته بود و میشمرد....ده..نه..هشت..هفت....
دی او پشت دیوار بود تا اینکه هه می گفت:سه..دو..یک....
وقتی چشماشو باز کرد دی او نبود....هه می چشماش پر شد و گفت:هرجا هستی خوب گوش بده....درسته که نیومدی اما من....اومدم....فهمیدی؟؟
دی او از پشت دیوار به هه می نگاه میکرد و میخندید....
هه می داد زد:یااااااااااااااااااااا................!!
دی او کنارش رفت و گفت:چرا داد میزنی؟؟
هه می خندید و اشکاشو پاک کرد و گفت:میدونستم میای....
دی او زد تو سر هه می و گفت:احمق....
هه می دستشو رو سرش گذاشت و گفت:چرا میزنی؟؟
-    هیچوقت به خاطر یه پسر گریه نکن....
-    حتی تو؟!
دی او رفت و هه می دنبالش دوید و گفت:صبر کن با هم بریم........*
دی او به لوهان نگاه کرد و گفت:اون موقع ها هه می حتی یه ساعت هم نمیتونست ناراحتی منو ببینه....
لوهان با تعجب گفت:چی شد که برای هم عادی شدید؟
دی او با ناراحتی گفت:پدر هه می....خیلی اذیتم میکرد فکر میکرد هر اتفاقی برای هه می میفته به خاطر منه حتی یه بار یه سیلی محکم تو صورتم زد و گفت که از دخترش دور بشم....با این که من و هه می به هم خیلی نزدیک بودیم اما....هیچوقت هیچ اعتراف عشقی نداشتیم....ما مثل دوتا دوست بودیم....فقط دوست....
-    تو از اون دور شدی یا اون از تو؟
دی او یاد روزی افتاد که دفتر خاطرات هه می دستش بود....
*....دی او از پله های مدرسه پایین رفت و به طرف کلاس رفت....هه می در حالی که سرش روی میز بود خوابش برده بود....دفتر خاطراتش زیر دستش بود....دی او آروم اونو برداشت چون هیچوقت هه می نمیذاشت دفترشو بخونه حسابی کنج کاو بود....صفحه ای رو که تازه نوشته بود رو خوند...."....نمیتونم....دی او داره هر روز بیشتر از روز قبل ناراخت میشه پدر آخه چرا اذیتش میکنید....؟!....باید ازش دور بشم....؟دی او اگه ازت دور بشم برات سخت نیست مگه نه؟؟....اما برای من سخته....حرفام تو گلوم گیر کردن....خدایا...."
دی او دفترو بست و سرجاش گذاشت....رو به روی هه می نشست و نگاش کرد....دستشو روی موهای اون کشید و هه می آروم بلند شد اما سریع دفترشو بست و زیر میزش گذاشت و دی او گفت:ببخشید....بیدارت کردم....
هه می هنوز اشک های چشمش خشک نشده بود بلند شد و از پشت میز بیرون اومد و روبه روی دی او وایساد و دی او هم بلند شد و با ناراحتی گفت:گریه کردی؟؟
هه می حرفی نزد و دی او رو بغل کرد و گفت:کیونگ سو....دلم گرفته....
دی او اونو از خودش جدا کرد و گفت:لوس....بیا بریم بستنی بخوریم....*
لوهان گفت:پس هه می دوستت داشته و میخواسته بهت بگه؟!
-    منو؟!
-    اوم....
-    نمیدونم....
-    نمیدونی؟؟؟؟این که اون به خاطر ناراحتی تو گریه کرد و گفته یه حرفایی تو گلوش گیر کرده معلومه که دوستت داشته!!
دی او فکرد کرد و گفت:چرا اون موقع نسبت بهش بی اهمیت بودم؟؟
-    واقعا نفهمیدی؟؟
دی او با ناراحتی گفت:همیشه موقع ناراحتی براش بستنی میخریدم....
لوهان با ناراحتی گفت:احمق....
-    با منی؟!
-    آره با توام....همیشه به همه میگی احمق اما خودت از همه احمق تری اون بیچاره فکر کرده دوستش نداری و فقط دوستی و ولت کرده به خاطر خودت به خاطر پدرش....واقعا که....
دی او تو فکر رفت و گفت:واقعا احمق بودم.....
-    کمکت میکنم....
-    چی؟!
-    با این که دوستش دارم....اما میخوام کمکت کنم....
-    برای چی کمکم کنی؟
-    که بازم با هم باشید....
-    نه نمیشه
-    دی او....لوس نشو میشه؟؟
-    لوس نمیشم.....اما نمیشه
-    من کاری میکنم که بشه فقط بشین و نگاه کن!
-    باشه....اما به جایی نمیرسی....
-    هنوزم دوستش داری نه؟
دی او لبخند زد و سرشو پایین انداخت و لوهان دوباره گفت:احمق
-    میزنمتا
-    بزن بزن اونوقت از دستم میدی چون دیگه کمکت نمیکنم
-    اون از تو متنفره چطوری میخوای کمکم کنی ها؟؟
-    خب حالا....تو هم اَه....
....
هه می توی خونه بود که گوشیش زنگ خورد: بله
-    هه می!
-    سلام کای
-    سلام خوبی؟
-    ممنون خوبم تو خوبی؟
-    خوبم فردا باید بیای مدرسه
-    نه من دیگه نمیام
-    باید بیای
-    چرا؟
-    گردنبند پیدا شده
-    چی؟؟
-    جدی میگم اما حق نداری یه جی رو ببخشی
-    چرا؟؟
-    چرا نداره یادت رفت تو اون چند روز چقدر اذیت شدی؟
-    خب به هرحال اشتباه شده
-    اشتباه؟؟همین که گفتم فردا هم میام دنبالت فعلا
ارتباط قطع شد و هه می گفت:چرا قاطی میکنی؟؟
صبح روز بعد....
هه می دم در بود و منتظر کای بود که لوهان رسید و گفت:سلام عزیزم....
-    عزیزم و کوفت....
-    اِ....هه می.....!!
-    هه می و مرض....
-    وای من دیگه حرف نمیزنم....
-    حساب اون کای رو هم میرسم تو رو فرستاده آره؟؟چت شده تو که حرف کسی رو گوش نمیدادی ها؟
-    کای؟!
-    اوم....
-    من خودم اومدم....!!
-    واقعا؟
-    اوم
-    خب برو مدرسه من باهات نمیام
-    چرا؟چرا انقدر از من بدت میاد؟
-    چون بدم میاد
-    ممنون قانع شدم
-    خواهش میکنم
-    پس برم؟
-    برو....
-    حیف شد....یه پیغام از دی او داشتم
-    ها؟
-    من رفتم....
هه می نمیتونست بگه نرو و پیغام رو بگو....لوهان با لبخند رفت و هه می منتظر کای موند اما اون نیومد راه افتاد و به طرف مدرسه رفت وسط های راه بود که کای از پشت رسید و در حالی که نفس نفس میزد گفت:چرا منتظر نموندی؟؟
-    داشت دیر میشد
-    باشه....حرفم که یادت نرفته؟
-    نه!
-    آفرین به سوهو هم محل نده
-    باشه
-    آفرین....
-    اما یه شرط دارم
-    چه شرطی ندونسته قبوله....
-    بعد از این که باهاشون صحبتی نکردم میگم
-    باشه
اونا به مدرسه رفتن به کلاس که رسیدن در باز بود همه به اونا نگاه کردن و سوهو رو به روی هه می وایساد و گفت:سلام فکر کردم دیگه نمیای....
هه می چیزی نگفت و سرجاش نشست و یه جی نگاش کرد و یکم بعد کنارش رفت و گفت:انگار یه اشتباه بوده....
کای به هه می و یه جی نگاه کرد و هه می به کای نگاه کرد و بعد به یه جی نگاه کرد و گفت:درسته اشتباه بود اما....اشتباهی که به قیمت تموم شدن دوستیمون بود....
یه جی سرجاش خشکش زد و حرفی نزد و دبیر وارد شد و همه مجبور شدن سرجاهاشون برن....
کای به هه می پیام داد:*آفرین....*
هه می پیام داد:شرط من اینه:*دی او رو برگردون مدرسه....!!*
کای با خوندن پیام بلند گفت:چی؟؟!!
همه نگاش کردن و اون خودشو جمع و جور کرد و گفت:ببخشید!!..................


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ یک شنبه 16 شهريور 1393برچسب:, ] [ 16:41 ] [ fereshteh ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید این وبلاگ مخصوص داستان های کره ایه امیدوارم با نظر های قشنگتون همراهیم کنید....کپی لطفا با ذکر منبع دوستای گلم.
آرشيو مطالب
امکانات وب

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 2
بازدید ماه : 7
بازدید کل : 10262
تعداد مطالب : 26
تعداد نظرات : 18
تعداد آنلاین : 1

<-PollName->

<-PollItems->